۰۸
آذر
نباید اینطوری غرق بشوم توی دنیایی که دیگر نیست، توی دنیایی که توهم است، دنیایی که پر است از نیستی. نباید اینطوری زخم بزنم به مغزم و خون بریزم و مرگ بخواهم برای خودم بهخاطر چیزی که نیست و کسی نیست و عشقی که نیست و امیدی که نیست و رنجی که هست. نباید اینطوری هربار خودم را بشکنم و چسب بزنم و سرهم کنم و شب را به روز و روز را به شب سر کنم و بشکنم و بند بزنم و در بند قدم بزنم و نیست بشوم. نباید این همه نباید بیانتها را اینطوری به دوش بکشم و زیرش خرد بشوم و این درد را زندگی کنم.