جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب
آخرین مطالب

۴ مطلب با موضوع «روزنوشت :: کوتاه‌نوشت» ثبت شده است

۰۲
دی

تازه فهمیدم وقتی خیال می‌کردم دارم درست پیش می‌روم، وقتی خیال می‌کردم می‌توانم یکی از آن بهترین آدم‌های روی زمین باشم، بدجور اشتباه کردم. آن‌قدر بد که یکی از آن دوست‌های خوب را از دست دادم. آن‌قدر بد که الانش مانده‌ام بعد از یک سال چطور با آن آدم روبه‌رو بشوم، چطور معذرت بخواهم.

آدم به همین راحتی ندانسته اشتباه می‌کند و بعدش می‌ماند چطور گندش را جمع‌وجور کند. آدم نمی‌داند دارد چقدر به خطا می‌رود و خوب که به آخر راه رسید، خوب که آن تابلو قرمز گنده جلو رویش ظاهر شد، تازه آن موقع است که می‌فهمی خراب کرده‌ای.

  • آرائیل
۰۱
دی

داریم دست در دست هم روی زمین منجمد این جهنم راه می‌رویم و پایم هی روی برف‌ها می‌سُرد. امان از این کفش‌ها، امان از این برف و بوران بی‌امان. آخرش که چیزی نمانده بیفتم، دستم را می‌چسبی و از دهانت درمی‌رود که: «الله‌اکبر!»

شگفت‌زده نگاهت می‌کنم و می‌خندم. «توی این وضع حتی کافر هم به خدا ایمان می‌آره.»

نگاهم می‌کنی. دلبرانه چشم‌غره می‌روی. «یعنی می‌گی من کافرم؟»

نگاهت می‌کنم. غرق می‌شوم. می‌میرم و زنده می‌شوم. «تو خودت خدایی.»

  • آرائیل
۰۱
دی

نوشتن همین‌طوری وسوسه‌انگیز است. این که لازم نباشد فکر کنی و کلمات را برقصانی و بگذاری به سیر عادی و روزمره‌ی خودشان کنار هم قرار بگیرند. کوتاه نوشتن و سریع نوشتن و از هیچ نوشتن. شاید خوب، شاید بد.

  • آرائیل
۳۰
آذر

به خودم می‌آیم و می‌بینم انگار گم شده‌ام. انگار توی هزاردالان این شهر دراندشت و کثیف خودم را باخته‌ام و هرچقدر هم که سراسیمه کوبه‌کو می‌گردم دنبال خودم، که «من» کو، باز هم هیچ نشانی از من نیست. باز هم خودم هستم و هزاران میلیون آدم دیگر روی این زمین که بود و نبود این وجود برای هیچ‌کدامشان جذابیتی ندارد. می‌دانم باشم یا نباشم، زمین دور خورشید می‌چرخد و خورشید هم تا وقتی شعله‌اش زبانه بکشد و به کوتوله‌ای سفید تبدیل نشده، توی این گیتی بی‌کران سرگردان پیش خواهد رفت.

  • آرائیل