تازه فهمیدم وقتی خیال میکردم دارم درست پیش میروم، وقتی خیال میکردم میتوانم یکی از آن بهترین آدمهای روی زمین باشم، بدجور اشتباه کردم. آنقدر بد که یکی از آن دوستهای خوب را از دست دادم. آنقدر بد که الانش ماندهام بعد از یک سال چطور با آن آدم روبهرو بشوم، چطور معذرت بخواهم.
آدم به همین راحتی ندانسته اشتباه میکند و بعدش میماند چطور گندش را جمعوجور کند. آدم نمیداند دارد چقدر به خطا میرود و خوب که به آخر راه رسید، خوب که آن تابلو قرمز گنده جلو رویش ظاهر شد، تازه آن موقع است که میفهمی خراب کردهای.