جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب
آخرین مطالب

پهنه‌ی مرده

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۸ ب.ظ

انگار همگی به زندگی سابق خود برگشته‌اند و انگار همگی مردگانی متحرک‌اند. انگار ما در خلائی زیسته‌ایم که نه نوری به آن می‌تابد و نه آوایی سکوت گوش‌آزارش را می‌شکند. این روز است که شب شده و هزار سال است شب مانده، چه که اژدهایی گیتی‌خوار خورشید را درسته بلعیده است. ولیکن اکنون خورشید اندک‌اندک از ژرفای شکم هیولا جوانه می‌زند و پرتو می‌افکند؛ تاریکی، لیکن، دوران‌ها تا به عمق جان سایه‌ها دوانده و هزاره‌ای رگبار خون بایست ببارد تا سرخی کف خیابان را بشوید.

تو انگاری ما همه مترسکانیم در مزرعه‌ای بایر که نیاکانی با خشم و خروش به چنگ و دندان شخم‌ زده‌اند خاک سترون آن را و به تحجر بذر وهم پاشیده‌اند در آن و با خون و عرق سیرآبش کرده‌اند، باری چه سود که این وهم را جز کابوس به ثمر ننشیند. اکنون، به فصل برداشت، کابوس درو می‌کنیم از کشتزار سوخته‌ای که آتش طمع هیولایانِ آدم‌نما به جانش افتاده و می‌سوزاندش و خاکستر می‌سازدش و ما مترسکان نیز بر چوبه‌ی دار خویش و بر صلابه‌های سلاخ، به میانه‌ی هُرم دوزخی، گرفتار آمده‌ایم و پای گریزمان نیست.

و انگارنه‌انگار چشمانی نابینا قرن‌ها به درها خشک شده‌اند که یوسف‌هاشان هرگز از آن داخل نخواهند شد، چه که مغزهاشان خوراک مارها شده است و اجسادشان در آغوش خاک می‌پوسد تا زمین بایر را بارور سازند.

  • آرائیل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی