سلالهی اساطیر؛ هلن
هلن، ای تو زیباروی فریبای فسانهای و تو ای جنگافروز اساطیری، که به سیمای تو مهجبین هزاران کشتی از برای جاودانگی در قاب تاریخ، بر دریای گیسوان سیاه تو بادبان گشودند و به محراب تو، بهر التفاتی چند، فرزندان ارشد خود را به قربانگاه کشانیده، سربریدند.
از برای تو بود که رویینتنان در ساحل مسلخ به خاک و خون درآمدند و به ضرب تیر غیبی بر پاشنه یا که دو چشمان یا زوبینی بر کتف از پا فتادند. آنان که روزی در خون اژدهایان و چشمهی پیغمبران و رود مردگان غسل میکردند، در گورِ تا به لب غرق خون غلتیدند و خفتند.
آسمانیان به زمین آمدند، ایزدان با هم به نزاع برخاستند و خواهران و برادران یکدیگر را دشمن داشتند. برجوباروهای سربهفلک ساییدهی ایلیوم بسوختند تا در کرانهی صخرهای اقیانوس آغوش تو، برج فانوسی باشند در هنگامهی طوفانهای اعصار.
تو معشوقهی خام و بوالهوس فسانهها چه سبزهها که سرخ نکردی، چه زنان که بیوه نساختی و چه قهرمانان که به عالم اسفل نفرستادی. تو چه آرزوهای ناکامی را که به سگان دوزخی نخوراندی و مغز چه جوانان رشیدی را که خوراک مرگایزدِ ماردوش نکردی.
از برای تو بود که عاشقی
دهها سال ادیسه شد و در دریاها سرگردان شد و با غولان حریف شد و خود افسانه شد و
آخر به ایتاکا نرسید. تو و تو با آن کرشمهی اهرمنی در طول تاریخ جنگها افروختی و
شهرها سوزاندی و کشتیها غرقه کردی و نیل را خونین ساختی.
هزاران هزار سال بعد، کسان در محضر شیطانی در پس پرده داد زنند: این است آن رخسار که هزاران کشتی را به دریا افکند؟
- ۹۷/۰۶/۲۲