جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب
آخرین مطالب

روزنوشت #۱۱

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ب.ظ

دوشنبه ۲۱ اسفند / ۱۲ مارس ۲۰۱۸

ساعت ۶ صبح از راه رسیدم و اتفاق ناگوار پشت رویدادی ناگوار. آخر آن پیراهن چهارخانه‌ی قرمز دلبرکم؟! چرا؟! اوف بر تو ای روزگار جافی! آن تیشرت قرمز نازنینم را که نگو! آخر به کدامین گناه؟

از لوده‌بازی که بگذریم، موریانه‌های تردید آهسته و بی‌صدا به ریشه‌های خیال آدمی نفوذ می‌کنند و به خود که می‌آیی، از تمام تصمیماتت منصرف شده‌ای و پی برنامه‌ای تازه‌ای. می‌خواهی بگردی و راه دیگری در این هزارتو بیابی.

دیشب بعد از مدت‌ها کتابی خواندم که به جانم نشست. Looking for Alaska؛ در جست‌وجوی آلاسکا، نوشته‌ی جان گرین. داستانش، شخصیت‌هایش، وای از شخصیت‌هایش! وای که چه ملموس بودند تک‌تکشان. از آن داستان‌هایی بود که شاید می‌شد طولانی‌تر و تأثیرگذارتر باشد، ولی شاید هم همین ایجاز داستان بود که این اثر را داشت.

درهرحال، شخصیت‌ها و احساساتشان را با بندبند وجودم حس کردم و قلبم تپیدن گرفت. با وقایع بسیار حس نزدیکی می‌کردم و بی‌نهایت آشنا بودند و هرچند عجیب، تعمیم‌پذیر به رخدادهای این مدت! گاهی انگار کتابی می‌خوانی و پژواک زندگی خودت را در آن می‌بینی. عجیب است، عجیب.

 

و

۱. اسم سرخ‌پوستی‌ام باید می‌شد‌ «بیکار نشسته پشت دخل کتابفروشی»؛

۲. از محاسن نشستن پشت دخل، وقت آزاد برای نوشتن است و ناخونک‌زدن به کتاب‌های «نادر ابراهیمی»؛

۳. سوگوار پیراهن چهارخانه و تیشرت قرمز هستم؛

۴. ترجمه ترجمه ترجمه!

۵. تو هم مُرده‌ای...


پ.ن

طنین گریه‌ی مادر، بوی جوی مولیانی می‌خواند که هر سربه‌هوای دوره‌گردی را امیر نصر سامانی کند و پابرهنه به بخارا کشاند.

  • آرائیل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی