جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب
آخرین مطالب

روزنوشت #۸

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ

یکشنبه ۱۵ بهمن / ۴ فوریه

 

دریافت

 

 

تصمیمم را گرفتم و رفتم. و خب، با تمام خوب و بدش، تصمیم «خودم» بود.

 

 

بودن حسی عجیب داشت که انتظارش را نداشتم. ناگهان تمام آسمان روی سرم سنگینی کرد و انگار مشتی نادیده قلبم را فشرد. همان‌جا فهمیدم آمدنم هرچند اشتباه، بودنم درست بود. باید می‌شدم و می‌دیدمشان. دیگر وقتش بود.

روزها همچنان سراسیمه می‌گریزند و من به «امروز» رسیده‌ام که زمانی خودش «شروع» بود و حالا شده روزی مانند سایر روزها، روزی گمگشته بین سرگشتی‌های دو انسان. زمانی تا به امروز را ثانیه می‌شردم اما حالا هیچ که هیچ.

حالا برای آینده نگاهم را به خورشید دوخته‌ام تا صبح به صبح طلوع کند و همراه خود موی تو را بیاورد.

و

۱. عصبانی‌ بودم از خودم و کارها و بی‌برنامگی‌هایم؛

۲. عصبانی‌ بودم از تمام اشتباهاتی که کرده‌ام و می‌دانم باز مرتکب می‌شوم؛

۳ عصبانی‌ بودم از هرچه هست و نیست و چندین و چند دقیقه فقط به جمعیت زل زدم؛

۴. دیگر عصبانی نیستم.

 

پ.ن۱

شاید هم هنوز ته دلم کمی عصبانی باشم؛ اما فقط کمی.

پ.ن۲

همین است که هست.

  • آرائیل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی