پایان
*ترجمهای از آهنگ Ending از Isak Danielson
***
رسیدهایم به پایان راه، نمیگذارد چشم بگذارم بر هم، نمیگذارد بخوابم به شب... بیا و رهایم مکن.
سالیان است میگوییم با هم، سالیان است مینگریم آفتاب را. نویسم و پرسد، گویم خوبم... فقط بیا و رهایم مکن.
زمانی آمد که تو بودی یگانه،
یگانه تو بودی،
یگانه تو.
شاید که من باشم تو را تنها بها، شاید که تو باشی فروغ این شبها
حتی وقتی من افتادهام ز پا، تو ایمان بیاور کوشش مرا.
شاید میشد که چکامهای باشیم، شاید میشد که خُنیایی آموزم
تو نقش زنی این داستان را و من سواری گیرم امواج را.
رسیدهایم به پایان راه، نمیگذارد به آغوش گیرم او را تنگ و پرسم حالش را... بیا و رهایم مکن.
هزاران قدم رفتهایم به پس، این «خداحافظ» تو آیهی یأس، حال که میاندیشم آن دوران را، من... التماس کنمت بیا و رهایم کن.
زمانی آمد که تو بودی یگانه،
یگانه تو بودی،
یگانه تو.
شاید که من باشم تو را تنها بها، شاید که تو باشی فروغ این شبها
حتی وقتی افتادهام ز پا، تو ایمان بیاور کوشش مرا.
شاید میشد که چکامهای باشیم، شاید میشد که خُنیایی آموزم
تو نقش زنی این داستان را و من سواری گیرم امواج را.
ولی زندگی را هرگز نیست به این راه
زندگی را هرگز نیست به این راه
مرا کشید به بال خود و حال من هستم رها
نه، زندگی را هرگز نیست به این راه
زندگی را هرگز نیست به این راه
شاید که من باشم تو را تنها بها، شاید که تو باشی فروغ این شبها
حتی وقتی افتادهام ز پا، تو ایمان بیاور کوشش مرا.
شاید میشد که چکامهای باشیم، شاید میشد که خُنیایی آموزم
تو نقش زنی این داستان را و من سواری گیرم امواج را.
سواری گیرم امواج را...
- ۹۶/۰۹/۲۸