جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب

جغد پر می‌زند و در شب واژگانِ جادو می‌خواند

جغد شب
آخرین مطالب

صداقت بهر چه؟

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ب.ظ

گاه صداقت عین حماقت است.


بهر چه صادق باشیم؟ بهتر نیست گاه عوض جوابی صادقانه و بیگانه با ریا، لبخندی آغشته به تزویر بزنیم و سیرت در پس صورت پنهان کنیم؟ بهتر نیست حس را در دل به زنجیر بکشیم تا که خود غلام درگاه خاتونی شویم که به هر عشوه و کرشمه‌اش دل ویران شود و از نو جوانه زند و بعد به زیر پا لگد گردد؟ بهتر نیست شهید زنده‌ی پرده‌پوشی خود باشیم تا که زرخریدِ صداقت خود؟ بهتر نیست طومار صداقت به‌کل در هم بپیچیم و در صندوق سینه مهرومومش کنیم؟


نه. صداقت محض صداقت است، چه با دیگری و چه با خود. صداقت بهای صداقت است، صداقت سالوسی نیست، صداقت پرده‌پوشی احساس نیست، صداقت خود کافی ا‌ست. صداقت قائم به ذاتی است که دیگر در این دنیای سراسر عواطف سرکوب‌شده، سراسر صورت‌های نقاب‌پوش و مملو از آدمک‌های پوشالی، خریداری ندارد. چه که انگار مردمان از صداقت گریزانند و ترسان.


حجم صداقت برای برخی ترسناک است، چه که همیشه در پس صداقت و یک‌رنگی، صورتکی هزاررنگ متصور می‌شوند که هر آن خیالش می‌رود تا هیولایی شود بس دهشتناک و مخوف، آماده‌ی دریدن قلب عریانشان. از صداقت گریزانند چون خوف به دلشان افتاده نکند این هم نقاب سارقی دیگر باشد که در روز روشن به قصد شبیخون آمده تا در سیاهی شب، دُر دل غارت کند.


و از جبران گریزانند، چه که خود را در مقام اعاده‌ی صداقت نمی‌بینند و از عریانی عورت دل پیش دیگری واهمه دارند و دل‌آشوبند.


آن که با دیگران صادق نیست، با خودش هم نیست. نمی‌تواند هم باشد، چون صداقت کم‌کم ریشه می‌دواند و نقاب را از صورت می‌اندازد و آن‌چه در دل است، نامستور و بی‌جلا پیش چشم دیگری می‌گذارد. آن که صادق است، رازی ندارد و در دنیای رازها، در جهانی آکنده از حرف‌های فروخورده و اسرار نهان، ترسناک‌تر از عریانی هیچ نیست، چه که انگار این مستوری خود زرهی است پولادین دربرابر نامحرمان.


آن که با خود صادق نیست، در کنج عزلت و میان سایه‌های تاریک، زانو به بغل نشسته است و دور خود حجابی سیاه کشیده، گمان می‌کند چون کس نمی‌بند، جنبده‌ای او را نخواهد دید. صداقت محض برای‌اش خورشیدی‌ است که نور نمی‌بخشد، کور می‌کند. معتزل این خانقاه نخست شعله‌ای خرد می‌خواهد تا گوشه‌وکنار ظلمت را نشانش بدهد و بعد که چشمانش با نور خو گرفت، با دست خویش دیوار ظلمت بدرد و زیر نور بدود.


هیچ واهمه‌ای مخوف‌تر از این نیست که کسی هم‌راز شود و  بعد تو انگار با صداقت خود حربه‌ای به دست دیگری می‌دهی تا روز یا شبی، در خفا یا آشکارا، ضربه‌ای بس کاری به پیکر فتورت بزند و کار را تمام کند. چه بسیارند خلقی که کام را سیاهچال زبان می‌سازند و دندان را کوتوالش می‌گمارند و سنگ درِ حلق می‌گذارند تا که سِر نهان بماند.


آن که صادق است، سرتاسر وجودش زرهی پولادین است و در شب تار چون مَهی سیمین تابد، چه که گوهر دل پیش خلق آشکار کرده و او را از گزند هیچ جنبده باک نیست. در این وانفسای تزویر سقراطی است در محکمه‌ی روبهان دون‌مایه که جام شوکران به‌دست، استخاره را کنار گذاشته و یک‌نفس مرگ را به کام کشیده است و بهر او سکر شرنگ شیرین‌تر است تا این وجودِ جملگی تهی از معنا.


همه مثقالی صداقت به دل خویش بدهکاریم. مثقالی که به تمام دنیا ارزد. صداقتی که بی آن از هر جنبده‌ای ناپاک‌تر و در گردونه‌ی عالم دون‌ترینیم.


آن که صادق است، دست از همه‌چیز شسته جز حرف دل خویش.


آن که صادق است، دیگر نیست.

  • آرائیل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی